"همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند به جز مداد سفيد، هيچ کسی به او کار نمی داد، همه می گفتند: تو به هيچ دردی نمی خوری.
يک شب که مداد رنگیها توی سياهی کاغذ گم شده بودند
يک شب که مداد رنگیها توی سياهی کاغذ گم شده بودند
مداد سفيد تا صبح کار کرد
ماه کشيد، مهتاب کشيد و آنقدر ستاره کشيد
که کوچک وکوچک و کوچکتر شد،
صبح توی جعبه ی مداد رنگی
جای خالی او با هيچ رنگی پر نشد"
2 comments:
زیبا و پر محتوا
خیلی قشنگ بود
لذت بردم
Post a Comment