لحظهای فرض کن که در کشوری دنیا میآمدی که:
مسلمانان اقلیت و جپرقوظیان اکثریت بودند
مسلمانان حق داشتن روزنامه و تلویزیون خاص خود را نداشتند
مسلمانان برای اینکه کتب دینی خود را چاپ کنند مجبور بودند که آن را به وزارت ارشاد جپرقوظیان بسپارند تا مورد ممیزی قرار گیرد.وزارت ارشاد جپرقوظیان قرآن را مورد ممیزی قرار میداد و بخشهای زیادی از آن را سانسور میکرد و بخشهای باقی مانده را با تغییرات فراوان چاپ میکرد.
در رستورانها فقط گوشت خوک سرو میشد و اگر کسی گوشت گوسفند میخورد دستگیر شده و شلاق میخورد.
ماه رمضان غذا و آب نخوردن در مکانهای عمومی قدغن بود و ماموران ویژه در این ماه به صورت رندم افراد را در خیابان میگرفتند و مجبور میکردند که یک قلپ آب بخورد و اگر امتناع میکرد او را به کلانتری برده و اعمال قانون! میکردند.
در تمام رستورانها و فست فودها نوشیدنی الکلی سرو میشد و اگر کسی میخواست به جای آن آب بنوشد فوراً بازداشت شده و هشتاد ضربه شلاق اعمال قانون میشد.جپرقوظیان معتقد بودند که لباسهایی با رنگها مشکی، قهوهای و سورمهای تحریک آمیز است و تنها رنگهای مجاز برای پوشاک نارنجی، صورتی و فسفری بود.آخوندهای مسلمان حق پوشیدن عبا و شلوار بلند را نداشتند بلکه باید شلوارک می پوشیدند. در غیر اینصورت حق بیرون آمدن از خانه را نداشتند. چرا که در انظار عمومی آدمم باید به قوانین جامعه احترام بگذارد، حالا میخواهد در خانهی شخصی خودش هر فسق و فجوری بکند بکند.شهادت مسلمانان درباره جپرقوظیان ارزش قانونی نداشت. دیه ی آنها کمتر از دیهی جپرقوظیان بود و مسلمان از جپرقوظ ارث نمیبرد.
مسلمانان حق بنا کردن مسجد نداشتند، اما در هر کوچه و خیابان شهر یک عدد معبد باشکوه و مجلل جپرقوظیه احداث میشد که در مجموع چهار نفر و نصفی عبادت کننده داشت و صبح و ظهر و شب و نصفه شب با صدای بلند آهنگ لیلافروهر پخش میکرد.کلاً یکی دو ماه از سال کل برنامههای تلویزیون کشور عبارت بود از آهنگهای لیلا فروهر و از همهی معابد جپرقوضیه تا پاسی از شب گذشته همین آهنگها با صدای بلند پخش میشد.اگر از خانهای صدای قرآن یا نوحه به گوش میرسید پلیس 110 به آنها تذکر میداد و اگر برای بار دوم به گوش میرسید پلیس آنها را بازداشت کرده و اعمال قانون میکرد.
مسلمان حق نداشت که بدون اجازهی زن خود از خانه بیرون برود، بدون اجازهی او تحصیل کند یا شغلی داشته باشد.زنان آخوندهای مسلمان حق داشتند که 4 تا شوهر داشته باشند و اگر فرزندی حاصل میشد با یک آزمایش ژنتیک ساده پدر نوزاد مشخص میشد.زنان آخوندهای مسلمان قانوناً حق داشتند که در صورتی که شوهرشان به خوبی خدمات جنسی ارائه ندهد و تمکین نکند او را با چوب مسواک طوری که قرمز و کبود نشود کتک بزنند چرا که به خیر و صلاح خودش است.
اگر یک دانش آموز مسلمان میخواست در کنکور سراسری ثبت نام کند مجبور بود فرمی را پر کند که در آن دین فرد پرسیده شده بود و تنها گزینههایی که میتوانست در برگه علامت بزند عبارت بودند از: جپرقوظیه، وهابی، بهایی!همین پرسش از دین در هنگام استخدام، گزینش، اخذ پاسپورت، باز کردن حساب بانکی، کاندیداتوری مجلس، و غیره نیز انجام میشد.اگر جپرقوظیای با تحقیق و مطالعه مباحثه به این نتیجه میرسید که باید جپرقوظیت را کنار بگذارد و به اسلام بگرود باید این کار را کاملاً مخفیانه میکرد وگرنه اعدام میشد.
....هموطن مسلمان ! اگر تصور چنین وضعیتی برای تو مضحک و غریب است، برای ما غیرمسلمانان یک واقعیت است که داریم در آن زندگی میکنیم و با گوشت و پوست خود آن را لمس میکنیم.
هموطن من! به من نگو که اینجا اکثریت با مسلمانان است و هر جامعهای قانون خودش را دارد و اگر آن را نمیپسندی از این کشور برو! اینجا وطن من هم هست، و من هم به اندازهی تو در آن حق زندگی، تحصیل، کار، مراودات اجتماعی، ارتباطات، تبلیغ و فعالیت دارم.
اینجا وطن من هم هست. وطنی که تو به بهانه اکثریت بودن، تمام منابعش را ( که سهم من هم هست) مصرف میکنی تا چنین جهنمی برای من بسازی.
وجدان تو کجاست؟
:: این متن در گروه اینترنتی انجمن رواشناسی charismaco به اشتراک گذاشته شده بود از اونجا که برام جالب بود اینجا به اشتراک گذاشتم؛ حتمن افراد نظرات متفاتی دارند! اما حقوق انسانی چیزی نیست که جمعی از انسانها به خودشون اجازه بدن اون رو خاص خودشون بدونند!
:: این متن در گروه اینترنتی انجمن رواشناسی charismaco به اشتراک گذاشته شده بود از اونجا که برام جالب بود اینجا به اشتراک گذاشتم؛ حتمن افراد نظرات متفاتی دارند! اما حقوق انسانی چیزی نیست که جمعی از انسانها به خودشون اجازه بدن اون رو خاص خودشون بدونند!
No comments:
Post a Comment